فقط از اون خرید میکردیم , یه تکه کلام داشت " حالا میگی چکار کنیم ! "
فکر کن بری بقالی محل "آقا سید" و در حین خیار شور خریدن , یکی بگه "حالا میگی چکار کنیم ! "
نمیدونی طرز تهیه الویه رو با خیار شور براش توضیح بدی یا اینکه خالی خالی خوردنش چه لذتی داره !
حالا باید شانس بیاره که فکر نکنی مشکل داره!
من که شده بودم کمک دستش ! چون هر وقت میرفتم و کمی مغازه شلوغ می شد به مشتری ها خدمات قبل از فروش ارائه می کردم ! آخه از بس حول می کرد که همه چی رو می ریخت بهم ؛ منم برای اینکه کار خودم زودتر راه بیوفته کلی به این در اون در می زدم و راهی جز کمک به خلق الله پیدا نمی کردم!
فقط مونده بود بهش بگم " اوستااااا " , اونم بگه " درررد " !
خدا خیرم بده .
خلاصه بعد از یه مدت با دسیسه دوستان از اون بقالی خرید نکردیم و دیگه سمت اون هم نرفتیم . ( بچه ها میگفتن که گرون فروشه ! یکبار یه ماستی ازش خریدیم که اون ورق آلومینیومی روش کمی پاره شده بود ؛ همون شد بیرق یزید ! طلاقش دادیم . )
البته آقا سید هم رفت و جاشو به یکی دیگه داد , فکر کنم بخاطر اینکه ما ازش خرید نمی کردیم کلا پشیمون شد از حرفه ای که پیشه کرده بود !
مساله اینست : حالا میگی چکار کنیم !
حالا ,اون ,میگی ,کنیم ,چکار ,یه ,چکار کنیم ,میگی چکار ,حالا میگی ,از اون ,خیار شور
درباره این سایت